گفت محمد که ز دشت بلا بيسر آيند حسين مرا اي لب تو تشنهترين غنچهها کرده غمت با دل خونم چهها دل خوشي و عشق نگردند جمع شاهد من آتش و اشک است و شمع طوطي اگر در قفس آئينه داشت چلچلة ما غم ديرينه داشت غصه حريف دل مشتاق نيسته رکه کند شکوه ز عشاق نيست
سلام خسته نباشی من دوست دارم لینک کنم تو وبم اگه مایلی منو با اسم سراب خیال لینک کن خبرم کن تا منم به هر اسمی که گفتی لینک تون کنم
sarab-e-khiyal.loxblog.com